سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

جواب به شبهات قرآنی

مصاحبت با شریران، شرّ نصیب [انسان] می کند، همان گونه که باد، بر اثر گذر از جای متعفّن، بد بو می شود . [امام علی علیه السلام]

 RSS 

کل بازدید ها :

69387

بازدیدهای امروز :

2

بازدیدهای دیروز :

1


وضعیت من در یاهو

یــــاهـو


درباره من


لوگوی من

جواب به شبهات قرآنی


 اوقات شرعی


لوگوی دوستان



اشتراک

 


نوشته های قبلی

پاییز 1384


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

بچه های مدرسه تاریخ سه شنبه 84/9/1 ساعت 10:23 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال  

در سوره بقره آیه 29 گفته شده اول زمین خلق شده و بعد آسمانها ولی در سوره نازعات از آیه 27 تا 30 گفته شده که اول آسمان و بعد از آن  زمین خلق شده است  آیا این تناقض گوئی نیست ؟؟

جواب  

در سوره بقره آیه 29 بحث از اصل خلقت زمین است که میفرماید : هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا ثم استوی الی السماء فسوئهن سبع سماوات یعنی اوست که هر چه در زمین است برای شما خلق کرده است و سپس به آسمانها پرداخت .

اما در سوره نازعات آیه 30  بحث از گسترش دادن زمین است که میفرماید : والارض بعد ذلک دحاها یعنی بعد از خلقت آسمان خداوند زمین را گسترش داد  . بنا بر این خداوند اول زمین را خلق کرد و سپس به خلقت آسمانها پرداخت و پس از آن  زمین را گسترش داد . با این بیان هیچ نقضی در کار نیست .

نکته : خداوند ابتداء زمین را خلق کرد در حالیکه تمام زمین و محتوای آن زیر آب بود و بعد ها به مرور زمان  آبها به گودالهای موجود در زمین رفتند و خشکی ها از زیر آب سر بیرون کرده  و به وضع فعلی در آمدند . که این را در اصطلاح  دحو الارض می نامند  که در آیه 30 سوره نازعات بدان اشاره شده است .

خلاصه : در آیه 29 سوره مبارکه بقره خداوند از اصل خلقت زمین بحث میکند که قبل از خلقت آسمانها بوده است و در سوره نازعات آیه 30 بحث از گسترش دادن زمین میکند که بعد از خلقت آسمانها بوده است


خلقت زمین >>> خلقت آسمانها >>> دحو الارض ( گسترش دادن زمین از زیر آب )

ماخذ : تفسیر نمونه ذیل تفسیر آیه 30 سوره نازعات



بچه های مدرسه تاریخ دوشنبه 84/8/30 ساعت 12:14 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال

در سوره سجده آیه 5 میگوید : روز قیامت  برابر با هزار سال شما انسانهاست و در سوره معارج آیه 4 میگوید : روز قیامت برابر با پنجاه هزار سال است . آیا این نقض در گفتار نیست ؟

                                                    جواب

قبل از بیان جواب به نکته ای از لغت عرب اشاره میکنیم

نکته : در لغت عرب گفته شده کلمه یوم دو معنا دارد . یکی به معنای یک روز که همان دوازده ساعت است و یکی به معنای روزهای زیاد به هر مقدار که باشد  کما اینکه حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه میفرمایند : الدهر یومان یوم لک و یوم علیک فاصطبر علیهما  یعنی روزگار دو روز است ؛ روزی به نفع تو و روزی بر علیه تو پس صبر کن بر هر دوی آنها .... همچنانکه میبینید کلمه یوم در این حدیث  به معنای دوازده ساعت نیست بلکه به معنای سالهای زیاد است . در قرآن هر جا از قیامت تعبیر به یوم کرده است مراد همان روز گار میباشد که به سالهای ما انسانها حدود پنجاه هزار سال میباشد .  

جواب  شبهه : مدت بر پائی قیامت پنجاه هزار سال است که در روایات آمده است در پنجاه موقف صورت میگیرد . بنا بر این آیه 5 سوره سجده در بیان هر موقف است که هزار سال طول میکشد و آیه 4 سوره معارج در بیان تمام مواقف پنجاه گانه است که پنجاه هزار سال طول میکشد .

ماخذ : سلسله دروس تفسیر دکتر محمد علی انصاری ذیل تفسیر سوره مبارکه مومنون

ملاحظه :  یکی دیگر از شبهاتی که سایت افشا در زمینه شبهات قرانی مطرح کرده آنست که در سوره قمر آیه 19 گفته شده که : قوم عاد در یوم النحس ( یعنی در یک روز نحس ) به هلاکت رسیدند و در سوره فصلت آیه 16 گفته شده در ایام النحسات ( یعنی در چند روز نحس ) به هلاکت رسیدند .  جواب این شبهه همانست که در مقدمه گفتیم . یعنی کلمه یوم در آیه 19 سوره قمر به معنای یکروز دوازده ساعته نیست بلکه بمعنای روزهای زیاد است که در سوره فصلت از آن تعبیر به ایام النحسات شده است .



بچه های مدرسه تاریخ یکشنبه 84/8/29 ساعت 7:13 صبح

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اشکال  

در سوره بقره آیه 115 گفته شده : یک مشرق و یک مغرب وجود دارد و در سوره الرحمن آیه 17  گفته شده : دو  مشرق  و دو مغرب وجود دارد و در سوره معارج آیه 40  گفته شده : چند مشرق و چند مغرب وجود دارد . به نظر شما این نوع بیان که تناقضش آشکار است ،  سر کار گذاشتن مخاطبین نیست ؟؟

جواب  

قبل از توضییح هر یک از آیات لازم است نکته ای را خدمت دوستان متذکر شویم

نکته : مراد از مشرق و مغرب ؛ شرق و غرب عالم است که طلوع و غروب خورشید از آنجا صورت میگیرد .

جواب :

آیه اول : سوره بقره آیه 115 : لله رب المشرق و المغرب یعنی برای خداست مشرق و مغرب عالم

توضییح :  این آیه در مورد تغییر قبله است .چون قبله از طرف مسجد الاقصی به طرف مسجد الحرام تغییر کرده بود یهودیان ، مسلمانان را مسخره کرده و میگفتند : چرا شما قبله خود را تغییر دادید ؟ مگر میشود قبله را هم تغییر داد ؟! خداوند در این آیه میفرماید : لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله یعنی مشرق و مغرب برای خداست و به هر طرف که رو کنید همانجا رو به خدا دارید . در این آیه خداوند به یهودیان در مورد تمسخرشان تذکری داده و میفرماید : فکر نکنید که رو کردن به طرف خدا فقط در مسجد الاقصی امکان پذیر است بلکه مشرق و مغرب عالم از آن  اوست  .    بنا بر این مراد از مشرق و مغرب در این آیه همان اصل شرق و غرب عالم است

آیه دوم : سوره الرحمن آیه 17 :  رب المشرقین و والمغربین یعنی او خدائیست که ربّ دو مشرق و دو مغرب است .

توضییح : خورشید در هر روز از نقطه ای طلوع و از نقطه ای هم غروب میکند اما با توجه به حد اکثر میل شمالی خورشید در تابستان و میل جنوبی خورشید در زمستان در حقیقت دو مشرق و دو مغرب مختلف بوجود می آید که بقیه روز های سال در میان این دو میباشند .  که همین امر باعث پیدایش فصول چهار گانه میشود که آن نیز موجب پیدایش بسیاری از نعمات الهی میشود  . لازم بذکر است که از یکی از این دو میل تعبیر به مدار راس السرطان و از دیگری تعبیر به مدار راس الجدی میکنند .

بنا بر این وجود دو مشرق و دو مغرب در این آیه  یعنی حد اکثر میل جنوبی و شمالی آفتاب که در تابستان و زمستان روی میدهد که باعث بوجود آمدن فصول چهار گانه و به تبع آن  بسیاری از نعمات الهی میشود .

آیه سوم : سوره معارج آیه 40 : فلا اقسم  برب المشارق و المغارب یعنی قسم میخورم به  رب مشارق و مغارب

توضییح : مراد از مشارق ؛  طلوع متعدد آفتاب از ناحیه شرق عالم در تمام روز های سال است و مراد از مغارب ؛  غروب متعدد آفتاب از ناحیه غرب در تمام روز های سال است .

خلاصه : مراد از یک  مشرق و یک مغرب ، اصل وجود شرق و غرب عالم است و مراد از دو مشرق و دو مغرب ؛ حد اکثر میل جنوبی و شمالی  آفتاب در طول سال است و مراد از چند شرق و چند غرب ، طلوع و غروب متعدد خورشید در روزهای سال است که از مشرق و مغرب صورت میگیرد .

ماخذ : تفسیر نمونه ذیل تفسیر آیه 115 سوره بقره و آیه 40 سوره معارج

ملاحظه : این آیات نه تنها سر کار گذاشتن مخاطبین نیست بلکه با دقت در روایاتی که در تفسیر این آیات آمده است در میابید که خداوند نظم و آفرینش دقیق عالم را در آیات فوق به نمایش میگذارد که ما تحقیق در این زمینه و مراجعه به تفاسیر را به خود دوستان واگذار میکنیم



بچه های مدرسه تاریخ جمعه 84/8/27 ساعت 10:42 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال

خداوند در سوره نحل میگوید : خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالیکه چیزی نمیدانستید ( نحل / 78 ) و حال آنکه در سوره اعراف جهل را بد دانسته و به پیغمبر دستور داده که از جاهلین روی گرداند ( اعراف / 199 ) . اگر جهل بد است پس چرا خداوند انسانها را جاهل به دنیا آورده است ؟ مگر شما مسلمانان نمیگوئیید : از خداوند افعال قبیح صادر نمیشود ؟!!

جواب

جهل بر دو قسم است

1_ جهل در مقابل علم >>> آنچه که در آیه 99 سوره مبارکه اعراف آمده است از این نوع جهل است یعنی شما را بدنیا آوردیم در حالیکه جاهل بودید ( علم نداشتید ) . این نوع از جهل ذاتا بد نیست بلکه باقی ماندن بر آن بد است . لذا میبینید در روایات ما را به علم جوئی تشویق کرده و راه رسیدن به علم را به ما یاد داده و فرمودند : مفتاح العلم السوال یعنی کلید دستیابی به علم سوال کردن است . و یا در سوره زمر خداوند در قالب سوال ، برتری عالم بر جاهل را اینچنین مطرح میفرماید که : هل یستوی الذین یعلمون و اللذین لا یعلمون ؟

2_ جهل در مقابل عقل >>> آنچه که در آیه 87 سوره مبارکه نحل آمده است از این نوع جهل است . جهل در مقابل عقل یعنی انسان بمقتضای آنچه که عقل درک کرده عمل نکند و یا بعبارت ساده تر انسان به آنچه که از حق درک کرده عمل نکند و روی گرداند . خداوند در آیه 87 سوره مبارکه نحل میفرماید : ای پیغمبر از کسانیکه حق ّ را درک کردند اما حاضر به قبول آن نیستند ، روی گردان . روایتی در همین زمینه داریم که میفرماید : صدیق کل امریء عقله و عدوه جهله یعنی دوست هر کسی عقل اوست و دشمنش جهل اوست . مراد از این جهل به مقابله عقل ، جهل به معنای دوم یعنی جهل به معنای عمل نکردن به مقتضای عقل است .

خلاصه : با توجه به توضییحاتی که گفته شد معلوم میشود که جهل در دو آیه به دو معنای مختلف استعمال شده است و نتیجة آن اینستکه خداوند دچار انجام فعل قبیح نشده است .

ماخذ :  تفسیربیان تالیف دکتر محمد علی انصاری ذیل تفسیر سوره مبارکه یوسف آیه 33



بچه های مدرسه تاریخ پنج شنبه 84/8/26 ساعت 6:55 صبح

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اشکال

چرا در قرآن بارها دستور قتل کافران داده شده تا آنجائییکه گفته شده : واقتلوهم حیث ثقفتموهم یعنی بکشید آنها را هر جا که آنها را یافتید ( 191 / بقره ) آیا این خشونت نیست ؟

جواب

خداوند در برابر آزار و اذیت مشرکین چهاردستور به پیغمبر و مومنین داده است

دستور اول : دستور به صبر >>> فاصبر علی ما یقولون یعنی ای پیغمبر در برابر بدگوئی و زخم زبان آنان صبر پیشه کن ( طه / 130 )

دستور دوم : دستور به بخشش و نادیده گرفتن اذیت و آزار >>> فاعفوا و اصفحوا یعنی بدیهای آنان را ببخشید و اصلا نادیده بگیرید ( بقره / 109 )

دستور سوم : دستور به صبر در ریختن خون آنان >>> کفوا ایدیکم یعنی از ریختن خون مشرکین دست بردارید ( نساء /77 )

دستور چهارم : دستور به جهاد و ریختن خون آنان >>> اقتلوهم حیث ثقفتموهم یعنی بکشید آنها را هر جا که آنها را یافتید ( بقره / 191 )

دستور چهارم به هنگامی صادر شد که مشرکین و کفار کار را به جائی رساندند که از هر نوع آزار و اذیتی در حق مسلمانان دریغ نکردند همچنانکه در خود آیات قران این مطلب دیده میشود مثلا در آیه 39 سوره حج میگوید : اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا یعنی به انها که قتال میکنند اجازه داده شد چون به آنها ظلم شده بود .

اکثر کسانیکه اسلام را دین خشونت معرفی میکنند تمسک به آیات جهاد کرده اند که در صدر آن همین آیه 191 سوره مبارکه بقره است . در این آیه صراحتا میفرماید : بکشید آنها را هر جا که آنها را یافتید .

بررسی آیه 191 سوره بقره

با بررسی آیه 190 و 191 سوره بقره فهمیده میشود که : این دستور خداوند وقتی صادر شد که کفار مکّه بعضی از مسلمانان را کشتند و بعضی دیگر را از خانه هایشان بیرون کردند چرا که در این دو آیه میفرماید : و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم یعنی بکشید در راه خدا آنهائی که عده ای از شما را کشتند . و همچنین میفرماید : اخرجوهم حیث اخرجوکم یعنی آنها را از خانه هایشان بیرون کنید بجهت آنکه آنها شما را از خانه هایتان بیرون کردند .

در ادامه آیه ، خداوند متعال افعال مشرکین اعم از قتل و اخراج مسلمانان از خانه هایشان را نوعی فتنه معرفی کرده و میفرماید : والفتنة اشدّ من القتل یعنی فتنه ( کشتن مسلمانان و آزار و اذیت آنان ) بد تر است از قتل کفار و مشرکین یعنی اگر قتل این عده از مشرکین کار بدی باشد ، بدتر آنستکه این عده مشرکین بر مسلمانان سیطره پیدا کرده و آنان را به قتل برسانند و بقیه را نیز از خانه هایشان بیرون کنند .

از تمام کسانیکه به این آیات اشکال کرده و آن را نوعی خشونت معرفی میکنند سوال میکنیم که اگر عده ای نزدیکانتان را به قتل برسانند و شما را از خانه هایتان بیرون کنند آیا شما دست روی دست خواهید گذاشت تا اینکه حکم قتل شما را نیز صادر کنند یا اینکه در صدد دفاع بر خواهید آمد ؟؟ و اگر دفاع کنید خشونت به حساب می آید ؟؟

خلاصه : با بررسی آیات قرآن به این نتیجه میرسیم که دستور قتل کفار و مشرکین ، دستور ابتدائی نبوده بلکه این دستور در پی کشته شدن عده ای از مسلمانان بدست مشرکینی صادر شده که از هیچ نوع آزار و اذیتی در حق مسلمانان اباء نداشتند . بنا بر این آیه در صدد بیان دفاع مسلمانان از خود در برابر قتل و آزار و اذیت مشرکین است .

ماخذ : تفاسیر المیزان و نمونه ذیل آیه 191 سوره مبارکه بقره

ملاحظه : متاسفانه عده ای سود جو با بیان قسمتی از این آیات ، اسلام را دین خشونت برای مردم معرفی میکنند که در حال حاضر مبلغان مسیحی در این امر تلاش وافری را مبذول داشته اند تا جائییکه در شبکه های تلویزیونی ایالتی آمریکا مبلغان مسیحی با استفاده از قسمتی از آیات و چشم پوشی از قسمت دیگر ، اسلام را دین خشونت و خونریزی و کشور گشائی معرفی میکنند که در جواب آنها عرض میکنیم :

به حقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد

که همین سخن بگوید به زبان آدمیت



بچه های مدرسه تاریخ دوشنبه 84/8/23 ساعت 7:59 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم


 اشکال


در اوائل سوره یوسف گفته شده که یوسف را برادرانش در سرزمین کنعان به چاه انداختند اما یعقوب از قضیه سر در نیاورد اما در سن پیری  بوی پیراهن یوسف را از مصر استشمام کرد و فهمید  که یوسف زنده است !!! چطور میشود که در نزدیکی او یوسف را به چاه میاندازند متوجه نمیشود اما بوی پیراهن او را از مصر استشمام میکند و متوجه میشود که یوسف زنده است ؟؟؟ آیا این نقض در گفتار ، نشان از خرافی بودن اصل قضیه ندارد ؟؟؟


 جواب


 در علم کلام در مورد پیغمبران الهی گفته شده : عصمت آنها ، معجزات آنها ، اطلاع یافتن از قضایای خارجی همه و همه از عنایات الهی است .


 اطلاع از قضایای خارجی نیز اینچنین است  یعنی اگر خداوند مصلحت بداند عنایتی کرده و پرده ها را بکنار میزند و از ورای قضایائی که اتفاق میافتد به آنان نشان میدهد و الا بمانند دیگر افراد خواهند بود .


خداوند متعال در یک وقت مصلحت دید که یعقوب از فرزندش یوسف اطلاعی نداشته باشد و در وقت دیگر مصلحت بر عکس آن بوده است .


 ملاحظه : این شبهه و جواب  را شاعر در قالب شعر نیز بیان کرده است ( با تصرف )  


        یکی پرسید زان گمگشته فرزند *** که ای روشن زبان پیرخردمند


 زمصرش بوی پیراهن شنیدی *** چرا در چاه کنعانش ندیدی؟


 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بگفت احوال ما برق جهان است *** گهی پیدا و دیگردَم نهان است


 گهی در وادی اعلی  نشینم *** گهی بر پشت پای خود نبینم


 ماخذ : سلسله دروس تفسیر دکتر محمد علی انصاری ذیل تفسیر سوره یوسف



بچه های مدرسه تاریخ شنبه 84/8/21 ساعت 6:8 صبح

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اشکال

در آیه سوم از سوره یوسف و هفت آیه دیگر از قرآن گفته شده که : قرآن به عربی نازل شده است در حالیکه عملا بیش از سیصد و هجده واژه غیر عربی در قرآن وجود دارد . ، آیا این نقض در گفتار و عمل نیست ؟؟؟

جواب

مراد از عربی بودن ِ قرآن ، آنستکه ادبیات قرآن طبق ادبیات عرب ( یعنی طبق قواعد صرف و نحو و معانی و بیان ) است . و این منافاتی با ورود لغات غیر عربی در قرآن ندارد .

از باب مثال : گلستان سعدی که یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی است با این جمله شروع میشود

منّت خدای را عزّ وجل که طاعتش موجب قربت و بشکرانه اش مزید نعمت . هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات . پس در هر نفس دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکری واجب . از دست و زبان که بر آید کز عهده شکرش بدر آید


در همین پارگراف اوّل از کتاب گلستان سعدی هفت واژه عربی مشاهده میکنید در حالیکه این کتاب از شاهکارهای ادبیات فارسی به حساب می آید .

خلاصه : مراد از عربی بودن قرآن ، ادبیات آن است و اینکه بیش از سیصد و هجده واژه غیر عربی در آن دیده شده هیچ ضرری به عربی بودن آن نمیزند کما اینکه نمونه های فراوانی در ادبیات فارسی و زبانهای دیگر دیده شده است .

ماخذ : سلسله دروس تفسیر دکتر محمد علی انصاری ذیل تفسیر سوره مبارکه مومنون



بچه های مدرسه تاریخ شنبه 84/8/21 ساعت 6:8 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

اشکال

در سوره نحل آیه 98 آمده است : فاذا قراتَ القرآن فاستعذ بالله یعنی ای پیغمبر زمانیکه خواستی قرآن قرائت کنی پس پناه ببر به خدا ( یعنی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگو ) . از این آیه استفاده میشود که پیغمبر مسلمانان معصوم نبوده چرا که آیه صراحتا میگوید که پیغمبر از شرّ شیطان در امان نیست و باید به خدا پناه ببرد .{ و این را همه میدانند که شیطان در پیغمبران که معصوم هستند راهی ندارد } بنا بر این پیغمبر مسلمانان معصوم نبوده است .

جوابها

جواب اول : ما در سوره مبارکه ناس میخوانیم که شیاطین بر دو دسته اند . دسته اول : شیاطین جنی دسته دوم : شیاطین انسی ( من الجنه و الناس ) .

وقتی پیغمبر اکرم میخواستند آیه و یا سوره ای را که بر ایشان نازل شده بود را برای مردم بخوانند شیاطین انسی بمانند ابوجهل و ابولهب و ابوسفیان مانع آن میشدند که پیغمبر آیات را قرائت کنند تا جائییکه وقتی سوره مبارکه الرّحمن نازل شد پیغمبر اکرم ، ابن مسعود را مامور کردند تا این سوره را در کنار خانه خدا برای مردم بخواند . وقتی ابن مسعود یک یا دو آیه از سوره را خواند، ابوجهل چنان سیلی ای بر صورت ابن مسعود زد که خون از گوش های او جاری شد .

خداوند متعال در ایه 98 سوره مبارکه نحل به پیغمبر دستور میدهد که وقتی خواستی قرآن را برای مردم قرائت کنی اول از شرّ شیاطین انسی بمانند ابوجهل به خدا پناه ببر آنگاه آیات را تلاوت کن . بنا بر این ، این آیه به هیچ وجه دلالت بر عدم عصمت پیغمبر ندارد .

جواب دوم : عده ای از مفسرین فرمودند : استعاذه پیغمبر جنبه دعا دارد .

توضییح اینکه : پیغمبران ذاتا معصوم نیستند بلکه عصمت آنها به عنایت الهی است . خداوند در این ایه شریفه دستور میدهد تا برای ادامه آن عنایت از خداوند کمک بخواهد . یعنی وقتی پیغمبر قبل از قرائت اعوذ بالله میگوید معنایش آنستکه خدایا ؛ تا به حال با عنایت تو از شرّ شیطان محفوظ ماندم ، از تو میخواهم که در آینده نیز مرا از شرّ او حفظ کنی . { موید این مطلب ، فعل اعوذ است که از افعال مضارع بوده و زمان آینده را میرساند }  . بنا بر این ، آیه در صدد بیان عدم عصمت پیغمبر نیست .

ماخذ : سلسله دروس مبانی تفسیر دکتر محمد علی انصاری



بچه های مدرسه تاریخ شنبه 84/8/21 ساعت 6:6 صبح

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اشکال

در آیه اوّل سوره نساء آمده است : و خلق منها زوجها یعنی خداوند از آدم ، حوا را خلق کرده است . آیا واقعا خاک کم آمده بود که خداوند از دنده چپ حضرت آدم ، حوا را خلق کند ( همچنانکه مفسرین قرآن این مطلب را گفته اند ) ؟؟؟

جواب

آنچه که شما ذکر کردید نظریه مفسّرین اهل تسنّن است نه مفسّرین اهل تشیّع بنا بر این شما اعتراضتان را میتوانید به علمای اهل تسنن ابلاغ کنید تا در صورت داشتن جواب ، شما را قانع کنند .

اما برای اینکه کیفیت اختلاف مفسرین از آیه را خدمت دوستان توضییح بدهیم ، توجّه دوستان را به استدلال مفسرین شیعه و سنّی جلب میکنیم

مفسرّین اهل تسنّن : در آیه خلق منها زوجها ....... مِن در آیه شریفه ( منها ) از نوع تبعیضیه بوده بنا بر این معنای ایه اینستکه : خداوند از بعضی از آدم ( یعنی از قسمت دنده چپ ) حوّا را خلق کرد .

مفسرین اهل تشیّع : در آیه خلق منها زوجها ...... مِن در آیه شریفه ( منها ) از نوع جنسیه میباشد بنا بر این معنای آیه اینستکه : خداوند از جنس ِ همان آدم ، زوجش حوّا را خلق کرد یعنی از همان ماده ای که آدم خلق شد ، از همان مادّه حوا نیز خلق شد . بنا بر این نظریه ، حوّا نیز از خاک آفریده شده است . 

روایت : فردی خدمت امام باقر علیه السلام رسید و عرض کرد . آیا واقعا خداوند حوّا را از دنده چپ آدم آفرید . حضرت بر آشفته شدند و فرمودند : سبحان الله یعنی مگر خداوند قدرت برآن نداشت که حوا را جداگانه خلق کند ؟؟؟ ( یعنی خدای قادر و متعال یقینا حوا را جدای از آدم ابو البشر آفرید

ماخذ : سلسله دروس تفسیر دکتر محمد علی انصاری ذیل تفسیر سوره نساء



لیست کل یادداشت های این وبلاگ


 

[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com